برای آنها که عاشق بانجی جامپینگ هستند ، اهواز؛ شهر سدهای بزرگ
به گزارش مجله وتورلد، خیلی ها از ارتفاع می ترسند، حتی دور و برمان آدم هایی می شود که از ترس سقوط، با اضطراب سوار آسانسور می شوند. با این وجود، آدم هایی پیدا می شوند که میل به سقوط دارند؛ آن هم از ارتفاع چند صدمتری به بالا و به صورت آزاد. یک نمونه آنها، چتر بازهایی هستند که پرش شان را از هواپیما یا بالگرد، زیاد دیده ایم.
خبرنگاران، اما گونه ای از این آدم ها، تخصص شان پرش از ارتفاع است؛ از دره های عمیق عمودی تا دیواره سدها، پل ها و هر سازه دست بشر. با تیم 5 نفره باشگاه کوهنوردی و اسکی دماوند، تا بالای بزرگ ترین پل های قوسی ایران که روی رودخانه کارون احداث شده اند، رفته ایم؛ جایی که آنها با طناب از پل، پایین پریده اند؛ کاری که برای خودشان هم یک اتفاق منحصر به فرد به شمار میرود.
افشین یوسفی با 27 سال سن، جوان ترین عضو گروه است و دنبال هر رشته ای که هیجان و تفریح داشته، رفته. از کوهنوردی و سنگ نوردی بگیرید تا یخ نوردی و غارنوردی، اسکی، غواصی و نویسندگی. او در واقع، گزارشگر سفرنامه های گروه هم هست.
طول رودخانه کارون 950 کیلومتر است و تنها رود ایران به شمار میرود که بخشی از آن قابل کشتیرانی است
کاظم فریدیان هم، بچه تهران است و با 38 سال سن، هنوز دارد از دیوار بالا می رود و از هرجای بلندی که امکانش باشد، می پرد. کاظم، تنها فاتح ایرانی قله k2 به ارتفاع 8611 متر است که مشکل ترین قله دنیا برای صعود است.
احسان جباری از همدان و گروه کوهنوردی سامان آمده و با 27 سال سن، نفر سوم یخ نوردی ایران است. کوهنوردی، سنگ نوردی، غار نوردی، اسکی و فیلم برداری از تخصص های او هستند. پای احسان به قله 7010 متری تانگری در قزاقستان هم رسیده است.
حسین ابوالحسنی 28 ساله هم، تخصص اش دیوارها و قله های بلند است. بالا رفتن از دیواره علم کوه هم برای او دیگر مثل یک خاطره است؛ چیزی شبیه به صعود به قله لنین قرقیزستان که 7134 متر از سطح دریا ارتفاع دارد.
همیشه برای پریدن باید به جای بلندی رفت اما این بار، کارمان لااقل از این نظر آسان بود. خیلی راحت با ماشین می رسیدیم بالای پل اما خود این کار، قسمت اصلی و سخت ماجرا بود. باید مسوولان سد را مجاب می کردیم تا اجازه چنین کاری را بهمان بدهند.
پرس وجوهای قبلی مان می گفت که به دلیل اهمیت پروژه، به این آسانی ها نمی شود آنجا عملیات انجام داد. این ماجرا به همین دلیل، مسکوت ماند تا اینکه مجری تبلیغات شرکت آب و نیرو که از قضا دوست یکی از بچه ها بود، به فکر تهیه فیلمی تبلیغاتی برای پل ها، آن هم با استفاده از روش های مجذوب کننده و هیجانی مثل پرش از روی پل افتاد. آنها برای این کار با کاظم تماس گرفته بودند و او هم از خدا خواسته قبول کرده بود و مارا هم خبرکرد.
سفر به سرزمین سدهای بزرگ
برای رسیدن به محل پرش، باید ابتدا به اهواز و سپس به ایذه می رفتیم. آنجا در 250 کیلومتری شمال شرق اهواز، سد کارون 3 با 205 متر ارتفاع و 55 کیلومتر دریاچه در انتظار ما بود. پل هایی که قرار بود از آنها بپریم، با محل استقرار ما در سد کارون 3، 2 کیلومتر فاصله داشتند. این پل های قوسی، به دلیل زیر آب رفتن قسمتی از جاده دسترسی شهرکرد به ایذه درست شده بودند.
از فرودگاه تا سد، تقریبا 3 ساعت توی راه بودیم و همین باعث شد که شب برسیم؛ زمانی که نورافکن های بزرگ، نمایی زیبا و رویایی به دیواره پرابهت و دریاچه آرام سد داده بودند. با وجودی که رشته خودم به ساخت این پل ها ربط داشت، برای من، ارتفاع 250 متری پل با کف دره مهم بود؛ فاصله ای که بعد از آبگیری، به 50 متر تا سطح آب دریاچه رسیده بود و خوراک پریدن بود.
برنامه ریزی سقوط
اولین اقدام ما بعد از مستقر شدن در مهمانسرا، شروع برنامه ریزی و محاسبه ارتفاع پرش و چگونگی انجام آن بود. به هر حال، برای خود ما هم این پرش، یک کار تازه و منحصربه فرد بود و همگی به میزان کافی هیجان و حتی استرس داشتیم. اتفاقا صحبت های ما برای یکی از کارکنان مهمانسرا سؤال شده بود؛ طوری که آمد کنار میز ما نشست و با تعجب به صحبت هایمان گوش داد. شاید هم باور نکرده بود واقعا از چنین کاری صحبت می کنیم.
خیلی هم بیراه نبود؛ چون بعد از دیدن عکس پل ها و ارتفاع 240 متری شان از بستر رودخانه، خودم هم هیجان زده شده بودم. البته ارتفاعی که باید می پریدیم حداکثر 50 متر - یعنی تا سطح آب دریاچه - می شد. این در واقع فاصله زیر بدنه فلزی پل تا سطح آب بود چراکه برای پرهیز از خطر برخورد با بدنه قوسی فلزی زیر پل، قرار بر این شد که از زیر پل، پرش ها را انجام بدهیم.
محاسبات سقوط
بعد از بررسی های اولیه، برای دیدن دقیق پل ها تا آنجا رفتیم. اولین کاری هم که همه مان کردیم، دویدن به وسط پل بود تا از آنجا ارتفاع پرش را ببینیم و احتمالا کمی بترسیم یا منصرف شویم. محاسبات ما می گفت برای پرش از مرکز پل، نیاز به یک طناب اصلی 40 متری داریم. این طناب در شرایط عادی و با توجه به نوع پرش ما، 10 درصد کش می آمد و با این حساب، بعد از پرش، در 6 متری آب توقف می کردیم؛ محاسبه ای که البته با پرش اول که کاظم انجام داد، به دلیل استفاده های قبلی از طناب، درست از کار در نیامد و بنده خدا تا 2 متری آب پایین رفت. بر اساس اطلاعات کارخانه، طناب تا 3 هزار کیلو فشار را تحمل می کرد؛ در حالی که پرش ساده ما با احتساب 80 کیلو وزن، حداکثر 400 کیلوگرم نیرو به آن وارد می کرد و با این حساب، می شد برای 20 تا 30 پرش روی ایمنی طناب حساب کرد.
تدارک سقوط
دومین بار که سری به پل ها زدیم تا کارگاه پرش را آماده کنیم، آمبولانس هم آماده بود و البته یک قایق موتوری که درخواست داده بودیم. بچه ها البته به شوخی می گفتند: آمبولانس نمی خواهیم؛ اگر اتفاقی هم بیفته حتی با جارو و خاک انداز هم نمی شود از روی آب جمعمان کرد. من و احسان پایین رفتیم تا کارگاه را زیر پل آماده کنیم، بقیه هم وسایل و کارهای دیگر را جمع و جور می کردند.
برای این پرش از 2 طناب 40 و 50 متری استفاده کردیم که اولی قدیمی و زخمی بود و البته بار اصلی ضربه سقوط را تحمل می کرد. دومی هم برای احتیاط بود. برای ثبت این پرش ها، 3 دوربین فعال بود؛ یکی روی کوه مقابل، یکی توی قایق و سومی هم دست من زیر پل؛ قرارمان هم با گروه تصویربرداری این بود که شمارش معکوس پرش را آنها اعلام کنند. اما دوربین عکاسی به درد بخوری نبرده بودیم!
عملیات سقوط
یکی یکی برای پرش آماده شدیم. بعد از سقوط خطرناک کاظم، احسان پرید و بعد من و حسین. احساس بی وزنی، انقباض عضلات شکم و پا و فشار اینکه چرا تمام نمی شود و آب دارد با سرعت به سمت آدم نزدیک می شود، سختی های اصلی پرش، بعد از جسارت پریدن اولیه بود. با این حال، بعد از چند ثانیه با درد ضعیفی در اطراف ران و سینه، متوجه می شدیم که کار تمام شده و ساکن شده ایم. در مجموع، 12 بار از روی پل پریدیم. مدت ها بود به لذت پاره کردن طناب بعد از پرش و سقوط دوباره به سمت آب فکر می کردم و همین شد که در سری آخر پرش ها، آخرین نفر بودم که پریدم و از فاصله 10 متری آب، بعد از پاره کردن طناب با چاقو، توی آب فرود آمدم. ضربه برخوردم با آب چنان شدید بود که سوزش شدیدی روی ران هایم احساس کردم و چند متری توی آب فرورفتم.
بعد از سقوط
بعد از تحمل آن همه استرس و هیجان، بهترین کاری که می شد انجام داد، شنا کردن در ساحل دریاچه بود. شب هم آن قدر تخلیه روحی شده بودیم که دیگر کاری نمی توانستیم بکنیم؛ جز جمع شدن در اتاق و دیدن فیلم های پرش؛ کاری که دوباره همان حس و حال و استرس پرش را در همه مان زنده کرد.
دیدن نمایشگاه دائمی سد و نیروگاه کارون 3 و رفتن روی تاج بلندترین سد دوقوسی و بتنی ایران با ارتفاع 205 متر از بستر، آخرین مراحل این سفر بود. برنامه ای که هیچ وقت فراموش مان نمی شود.
آخرین روز اما کاظم برنامه ویژه ای برای خودش داشت؛ قرار بود با چتر روی دریاچه پرواز کند و از زیر پل عبور کند. صبح، باد شدید بود و ظهر هم هوا آرام بود و این ما را برای پرش با چتر نگران کرده بود. با وجود این، وقت زیادی نداشتیم. با کمک احسان و کاظم چتر را روی قله کوه مشرف به دریاچه باز کردیم و بالاخره با هزار زحمت پرش انجام شد؛ پروازی که به جای 15 دقیقه، 5 دقیقه بیشتر طول نکشید اما کاظم پیروز شد از زیر پل رد شود.
البته امیدوار بودیم بتواند روی دریاچه، عملیات آکروبات با چتر اجرا کند اما همین قدر هم راضی مان می کرد.
در فاصله زمانی که تا ظهر فرصت داشتیم، غیر از تاج سد، از نیروگاه معروف زیرزمینی کارون 3 هم بازدید کردیم. فضای آنجا آن قدر بزرگ و ویژه بود که آدم احساس کوچکی می کرد. مغار نیروگاه، البته بچه ها را یاد برنامه های غارنوردی انداخته بود!
این برنامه در تابستان 1385 و با همکاری مدیریت شرکت آب نیرو و مجموعه سد و نیروگاه کارون 3، آخرین سفر ماجراجویانه و خطرناک ما نبود. هرچند که نقطه عطفی در زندگی ورزشی خیلی از ما بود.
منبع: همشهری آنلاین